محمد رضایی
محمد رضایی: سفری از جنگ به شهرداران صلح
محمد رضایی مردی سختکوش است که دربارۀ کارهای روزمرهاش بدون هیچ گلایهای صحبت میکند. در حقیقت، او به اندازهای بیادعا است که به سختی متوجه حضورش خواهید شد. با این حال، زندگی دردناک آقای رضایی، او را به کارزاری خستگیناپذیر برای دبیرخانه ایرانی سازمان بینالمللی شهرداران صلح هدایت کرد.
وقتی آقای رضایی، دانشآموز دبیرستانی در شهر محلات در استان مرکزی بود، به سفری برای دیدن جبهه جنگ ایران و عراق (1359 تا 1367) برده شد. محمد به اندازهای منکوب قساوتی شده بود که شاهد آن بود، که به عنوان رزمنده داوطلب در بسیج ثبت نام کرد و رفت تا برای دفاع از کشورش بجنگد.
وی میگوید: « سال 1363 بود و من شانزده ساله بودم، احساس کردم که باید به وظیفهام عمل کنم و از کشورم دفاع کنم.»
آقای رضایی دو سال تمام در جبهههای جنوب میجنگید، اگرچه در فواصل متناوب و زمانی که نمیجنگید به کارش در محلات باز میگشت.
در بهمن ماه 1364، در طی عمیلات والفجر 8 در شبهجزیره فاو -هنگامی که در طرفِ عراقی اروندرود میجنگید- به شدت مجروح شد و در معرض گاز خردل نیز قرار گرفت.
در هنگام عملیات، پای راست محمد با ترکش مجروح شد.
وی اظهار میکند :«من با دیگر رزمندگان در سمت عراقی رودخانه بودیم، و من بیهوش روی یک برانکار دراز کشیده بودم که هواپیماهای جت عراقی بالای سرمان پرواز میکردند و تمام منطقه را با سلاح شیمیایی مورد حمله قرار دادند. سلاح مورد استفاده آنها گاز خردل بود و همه در معرض آن قرار گرفتند.»
از آنجایی که آقای رضایی در زمان حمله شیمیایی بیهوش بود، چشمانش بسته بودند؛ بنابریان او در حالی که از آثار مخرب گاز خردل چون پوست سوخته و مشکلات تنفسی در رنج است، اما چشمانش آسیب زیادی ندیده است.
محمد در جبهه طلائیه، 1361 |
آقای رضایی میگوید: «در زمان حمله، جراحت پای من به قدری جدی بود که برای پزشکانی که مرا درمان میکردند اولویت درمان، جراحت پای من بود و نه آثار ناشی از سلاح شیمیایی.»
وی ادامه میدهد: «خونریزی به حدی شدید بود که پزشکان به من خون تزریق کردند، خون همینطور از بدنم و زخم پایم بیرون میریخت.»
او پس از حمله، و پیش از آن که به تهران منتقل شود، دو شب را در بیمارستانی در اهواز گذراند؛ جایی که سرانجام برای آسیبهای ناشی از سلاح شیمیایی هم مورد درمان قرار گرفت.
و به دلیل جدی بودن جراحتهایش، پزشکان هیچ انتخابی جز قطع پای راست او از زیر زانو نداشتند.
با وجود این که پایش قطع شده و در معرض گاز خردل هم قرار گرفته بود، آقای رضایی تا آذرماه 1365 به خط مقدم بازگشت.
بسیاری از ما که در حال خواندن این متن هستیم – اگر به شدت مجروح شده بودیم- هرگز از ذهنمان هم نمیگذشت که دوباره داوطلبانه به جبهه جنگ باز گردیم. اما این درست همان کاری بود که ایشان –و تعداد بیشماری از دیگر رزمندگان- انجام دادند.
او میگوید: «یکی از بزرگترین نگرانیهای رزمندگان مجروح این بود که آیا میتوانند دوباره به جبهه بازگردند یا نه. من مشتاق بودم که برگردم و بجنگم و فرماندهام را متقاعد کردم که مرا ببرد. من حتی نمیتوانستم با عصاهایم به خوبی راه بروم اما به جبهه برگشتم.»
محمد (راست) و همرزمش، 1363 |
پس تا زمانی که جنگ در سال 1367 پایان یافت، او دلیرانه میجنگید، تا به خودش و دیگران ثابت کند که میتواند از کشورش دفاع کند و پس از آتشبس و پایان درگیریها در نتیجۀ تصویب قطعنامه، به محلات بازگشت تا در بانک سپه کار کند.
پس از پانزده سال خدمت وفادارانه به بانک، آقای رضایی –به عنوان یک جانباز- بازنشستگی پیش از موعد گرفت. او تصمیم گرفت که کار ساختمانی خودش را آغاز کند، که 12 سال ادامه یافت، یعنی تا زمانی که نظر پزشکی به او توصیه شد که دیگر آن را ادامه ندهد؛ چراکه این کار برای کسی که از سلاحهای شیمیایی صدمه دیده مناسب نیست. او کار دیگری را در بافندگی شروع کرد و آن را 4 سال، یعنی تا سال 1390 که به دلیل درمان پزشکی مرتبط با مصدومیتش با گاز خردل مجبور به جابهجایی از محلات به تهران شد، با موفقیت ادامه داد.
آقای رضایی در میان دوستانش در «تهران کلینیک»، پس از مجروحیت |
سفر محمد به تهران، تنها یک تغییر مکان نبود، بلکه تغییر شغل او برای کمک به دیگر جانبازان، به ویژه آنهایی که مثل خودش در معرض سلاحهای شیمیایی قرار گرفته بودند، نیز بود.
آقای رضایی میگوید: « افراد بسیاری در موزه صلح تهران هستند که اهل محلات هستند و از این طریق بود که با انجمن حمایت از قربانیان سلاحهای شیمیایی و موزه صلح تهران آشنا شدم.»
زمانی که او در مراسم بزرگداشت روز 29 آوریل، روز بینالمللی بزرگداشت قربانیان سلاحهای شیمیایی، در موزه صلح تهران شرکت کرده بود، با دکتر شهریار خاطری ملاقات کرد؛ کسی که تقریباً به معنی واقعی کلمه او را شکار کرد و به عنوان نیروی داوطلب برای سازمان بینالمللی شهرداران صلح که [دبیرخانه ایرانی آن] در موزه صلح تهران منزل دارد، به کار گرفت.
محمد در تیم والیبال نشسته محلات، 1375 |
آقای رضایی میگوید: «اوایل یک روز در هفته به موزه میآمدم تا به عنوان دبیرخانه شهرداران صلح در ایران کار کنم اما حالا [این دبیرخانه] به اندازهای بزرگ شده که یک کار تمام وقت است.»
وقتی وی در سال 1391 شروع به کار با شهرداران صلح کرد، تنها 17 شهرداری ایرانی به این سازمان پیوسته بودند. اما با کارزار خستگیناپذیرش، تا پایان ماه نوامبر سال 2015 (اوایل آذرماه 1394)، این تعداد به 792 شهر رسید.
او به یاد میآورد: «در ابتدا خیلی سخت بود، چون در سال 2012 (1391)، فضای سیاسی آن قدرها برای کار کردن با سازمانهای بینالمللی باز نبود. بسیاری از شهرداریها نگران بودند که اگر درگیر شوند، عواقب نامطلوب سیاسی داشته باشد. و تعداد زیادی از شهردارها واقعاً درک نمیکردند انجمن حمایت از قربانیان سلاحهای شیمیایی و موزه صلح تهران چه کار میکنند.»
با این حال، آقای رضایی موفق شد که شهرداران صلح را معرفی کند.کار او این بود که برای هر شهردار نامه بنویسد و توضیح دهد که سازمان شهرداران صلح چیست و چه اهداف صلحآمیزی دارد و چگونه شهرداران ایرانی میتوانند بخشی از این اقدام مهم و باارزش باشند.
وی میگوید: «کم کم کار آسانتر شد؛ چون هر چه شهرداریهای بیشتری به شهرداران صلح میپیوستند و میتوانستیم از آنها به عنوان نمونهای برای معرفی چگونگی عملکرد سازمان به دیگر شهرداران استفاده کنیم.»
وی میافزاید: «و حالا رابطه ما با شهرداریها فوقالعاده گسترش پیدا کرده است. ما به شهرداران کمک کردهایم که کار شهرداری بیش از برنامهریزی شهری است و این برایشان به لحاظ اجتماعی حیاتی است که در ساختن فرهنگ صلح در ایران نقشی داشته باشند. »
با استناد به برخی از نتایج موفقیتآمیز شهرداران صلح در ایران، او به این حقیقت که بسیاری از شهرداریها امروزه برنامههای صلحآمیزی مثل میزبانی برنامههایی به مناسبت روز بینالمللی صلح برگزار میکنند، اشاره میکند.
در واقع، در سال 2015 (1394)، در نتیجۀ عزم و سختکوشی تمام آنهایی که در موزه صلح تهران کار میکنند، تهران به عنوان یکی از شهرهای پیشرو شهرداران صلح انتخاب شد تا مسئولیت پشتیبانی از دیگر کشورهای عضو در منطقه را دارا شود.
آقای رضایی (چپ) در حال دریافت گواهی عضویت یکی از شهرهای تازه عضو شده ایرانی از جناب آقای ماتسویی، شهردار هیروشیما و رئیس سازمان شهرداران صلح (راست) در هیروشیما، مرداد 1394 (عکس به لطف شهرداری هیروشیما) |
آقای رضایی میگوید: «و با نگاه به آینده، هدف بعدی ما برای شهرداران صلح شامل افزایش شمار شهرهای عضو و همچنین توسعۀ شبکه و نشر پیام صلح است. هدف ما کمک به شهردارانمان برای صحبت کردن با شهروندانشان دربارۀ صلح و ساختن رابطهای خوب با دیگران شهرداران و مردم سرتاسر جهان است.»
آقای رضایی، که تاکنون دو بار به هیروشیما - مقر اصلی سازمان شهرداران صلح- سفر کرده، خوشحال است که کاری که او به آن مشغول است، به تقویت شمار جهانی اعضا کمک کرده است.
وی میگوید: «زمانی که شنیدم تعداد شهرهای عضو در جهان از 6500 شهر پیشی گرفته است، و این بخشی به دلیل اعضای جدید ایرانی است، حس خیلی خوبی پیدا کردم که به موقعیت شهرداران صلح در جامعه بینالمللی کمک کردهایم.»
سفر ایشان از جنگ تا شهرداران صلح، راهی طولانی بوده که هنوز به پایان خود نرسیده است.
وقتی از او پرسیده شد که برنامهاش برای آیندۀ این سازمان چیست، لبخندی زد و گفت: «هدف جمعی ما این است که شمار اعضا را در سطح جهان به ده هزار شهر افزایش دهیم.»
« من عاشق کارم هستم و هنوز تمامش نکردهام.»
نوشتۀ الیزابت لوئیس
ترجمۀ انگلیسی به فارسی: گلمهر کازری